کاربری جاری : مهمان خوش آمدید
 
خانه :: شعر
موضوعات

اشعار



مدح و ولادت امام حسن مجتبی علیه‌السلام

شاعر : محمدحسن بیات لو     نوع شعر : مدح و ولادت     وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن     قالب شعر : ترکیب بند    

حـالا که آسـمـان دمِ بـاران گرفته است           طبـع سـرودنـم چـقـدر جان گرفته است

از این طـراوتی که پر از عطر نام توست           دور و بر مرا گـل ریحـان گرفـته است


ممـنونـم از کـرامـت تو، زندگی من           از لطف بی حدت سر و سامان گرفته است

از دسـت بـا کـرامـت تـو سـالیـان سال           دستان خالی ام چقـدر نـان گرفتـه است

ای مــهـربـان شـهـر مــدیـنـه امـام من

یـا ایـهـا الـعزیز، عـزیـز خـدا “حـسن

هـر واژه ای که لایـق مدحت نمـی شود           هر جمله ای که در خور وصفت نمی شود

هر کس که شعر گفت نظر کردۀ تو نیست           مضمون تو به هر کسی قسمت نمی شود

امـشـب بـیـا و حال مـرا رو به راه کن           آقـا اگـر بـرای تـو زحـمـت نـمـی شـود

بـانـی سـفــره هـای شـلـوغ مــدیـنــه ای           یـک بـار هم سرای تو خلوت نمی شود

تـو قـهـرمان جـنگ جمـل بوده ای ولی           از این حماسه های تو صحبت نمی شود

اسـطـورۀ شـجـاعـت و قـدرت امام من

یـا ایـهـا الـعزیز، عـزیز خـدا “حـسـن

دسـت کـریـم تـو چقـدر بـی نـظیـر بـود           دنـبـال مـردمـان غـریـب و فـقـیـر بـود

با دست خالی یک نفر از پیش تو نرفت           از بس کـه خیـر مرحمت تـو کـثیر بود

یک بار هم خودت به غذا لـب نمیزدی           امـا تـمـام شـهـر ز دسـت تـو سیـر بـود

لحـن صدای تو همه را جذب کرده بود           از بسکه طرز صحبت تو دلـپـذیر بود

از بـردباری ات چـه بگـویم که دشمنت           حتی از این صبوری تو سر به زیر بود

ای انـتـهـای جـود و کـرم ای امـام مـن
یـا ایـهـا الـعـزیـز، عـزیـز خـدا “حسن

خـورشـیـد را جـمال تـو بیکار مـی کند           مـهتـاب بـی تـو میـل شـب تـار مـی کند

تـو آمـدی و روزۀ خـود را عـلـی فـقط           با بوسـه بـر لـبان تـو افـطـار مـی کـنـد

تو هـستی آن کریم که اموال خویش را           هـر سـال با رضای خـود ایثار می کند

مــن از تــبـار مـیـثـم تـمـارم، عـاقـبـت           عـشقـت حـوالـه ام بـه سـر دار مـی کند

ایـن خصلت تو که به گدا رحم می کنی           گـاهی فـقـیر را چه طلب کـار مـی کـند

لـطف تو هـسـت شـامل حـالم امـام مـن

یـا ایـها الـعزیـز، عـزیـز خـدا “حـسـن

شـهـر مـدیـنـه از قـدم تـو مـنـور اسـت           زیـبایـی تـبـسـمـت از جنس کوثر است

یک جلوه از نگاه تـو یعنی خود بهشت           حتی بهشت هم ز نسـیمت مـعطر است

قـدری قـدم بـزن سر ایـن کوچه و ببین           دنبـال تو فرشتـه پیِ بال و شهـپر است

روی خوشت مکارم الاخلاق دین ماست           با خلق و خوی تو شده کافر خدا پرست

بـا یـاد قبـر خاکـی و بـی زائـرت بـبیـن           چـشمان عـاشقان و مریدان تو تر است

ای غصـه دار کـوچـه و سیـلی امام من

یـا ایـها الـعـزیـز عـزیـز خـدا “حـسـن

: امتیاز

مدح و ولادت امام حسن مجتبی علیه‌السلام

شاعر : علیرضا خاکساری نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : ترکیب بند

بر طالع من حـک شـده دیـوانـه بـودن           با عـقـل و جمع عـاقـلان بیگـانه بودن
قـسمت نـشـد که پـای تو آتش بـگـیـرم           توفیق می خواهد مـگـر پـروانه بودن؟


لـقـمـه دهـانـم مـی گـذاری و مـی ارزد           تــا بـه ابــد دلــدادۀ ایـن خــانـه بــودن
حـالا کـه تـو مـال مــنـی معــنـا نـدارد           دنـبـال مـال و شهـرت و کـاشانه بودن
مـن یـا کـریـمی گـرم ذکـر یـا کـریـمـم           سیـرم از این در بـنـد آب و دانه بـودن
اصلا معطل کن مرا که دلـنشـین است           چـشـم انـتـظـار روزی مـاهـانـه بـودن

امـشب بـه یـُمن مـقدم خـود ای نگـارم
اصلا مـرا گـردن بزن، حـرفـی نـدارم

تـو آمـدی مـعـنا بـبـخشـی لـفـظ یـل را           صید خودت کـردی امـام من غـزل را
تــو مـغــز بــادام رســول الله هــسـتـی           تـو آمدـی رونق دهی ضـرب المثل را
گـرم طـوافــت دیــده ام مــاه مــدیــنـه!           خورشید را زهره و ناهیـد و زحـل را
تـفـسـیـر کـن تــا قـسـمـتی شـام ابـد را           تعریف کن سربـسته هـم صبح ازل را
ای حـیـدر ثـانـی بـه تـیـغ تـو سپـردنـد           نــابـودی فـتــنـه گـر جـنـگ جـمـل را
هر که به تو ایمان ندارد در حضورش           بـایـد بـخـوانـم آیـۀ “ بَـل هُـم اَضَل “را
تـا پـای تو یـک روز خـونم را بریزند           دارم به لبالموت احلی من عسل را

یـک شـهـر مـشـتـاق رهـایی داری آقـا
قـطـعـا کـه یـک دنـیـا فـدایی داری آقا

از خـواب غـفلت شهر را بیدار کردی           وقتـی مسـیر عـشق را هـمـوار کـردی
مـن روزه را بـا یا حسن افـطار کـردم           بـا مـقدمت ایـن مـاه را پـربـار کـردی
بـا سـفره ای کـه در مـدینه پهن کردی           امـثـال حـاتـم را دگــر بـیـکـار کـردی
نــان شـبــت را بـه گـدای شـهـر دادی           مـانـنـد زهــرا مــادرت رفـتـار کـردی
دار و نـدار زنـدگـی ات را سـه دفـعــه           بـا شــوق در راه خــدا ایـثــار کــردی
تـو مـرتـضـای دومـی در زهـد و تقوا           هـر روز را بـا نـان جو افـطار کردی
در را کـه بـه روی فـقـیـرانـت نـبستی           با روی بـاز از سائل ات دیـدار کـردی
جیب مرا پُر کردی از درهم نه یکـبار           این لطف را در حق من تکـرار کردی

از ایـن هـمـه الـطـاف تـو مـمـنونـم آقـا
مــن آبـرویــم را بــه تـو مـدیـونــم آقـا

بـا هـر نـگـاه از آجـر مـا نـان بـسازی           در کوچۀ خود خـیـمة الاحسان بـسازی
آن قـدر می بخـشی که بـا دست کریمت           از سـائل درمـانـده یک سلطان بسازی
تو کـعـبـۀ لـطـفـی اگـر خـلوت بـمـانی           با دست پُر مهر خودت مهمان بسـازی
کافی ست که از خانه پا بیرون گذاری           از خاک کوچه لؤلؤ و مرجـان بسازی
دور از تصور نیست آقاجـان شـبی هم           از مـن فـؤاد و دعبل و عـمـان بسازی
تـرفـند تو ایـن اسـت کـه ساکـت بمانی           تـا بـا هـنرمندیِّ خـود جـریان بـسازی
تـو مهـربـانـی را بـیـامـوزی بـه عـالـم           بـا طـعـنـه و دشـنام ایـن و آن بـسازی
کـم مـانـده کـه با یـک نگاه فوق العاده           از مـرد شـامی مـیـثم و سـلمان بسازی

سلمان که “منّا”شد رها از هرچه “من”شد
یک پنجم از عـمرش را عبدالحسن شد

ای آسـمـانــی رزق امــروز زمـیــنـی           مــثـل عـلی دســت خـدا در آســتـیـنـی
عباس، عـلی اکـبر، محمد، عـون، قاسم           الـحـق و الانـصـاف لـشـگـر آفـریـنـی
هرکه ذلیل ت خوانده بی شک خود ذلیل است           مـولا عـزیــزی و مُـعِـزُّ الـمُـؤمِـنـیـنـی
من کـه زبـانـم بـنـد آمـد از شـکـوهـت           حـرفـی بـزن بـا مـن بـه لحـن دلنشینی
من که خبر دارم دو دفعه صبح و مغرب           نـزد جـزامـی هـای شـهـرت می نـشینی
مـن بـه تو رو می آورم فردای مـحشر           تو بهـتـرین مـصداق از حـبل الـمتـیـنی
یـکـبـار از نـزد تـو نـاراضـی نـرفـتـم           از بـسـکـه آقـا مـهـربـان و نـکـته بینی

عـبـد تـو هـسـتـم بـیــم فـردایـی نـدارم
مـن کـه بـه خـوبـیِّ تــو آقـایـی نــدارم

از تو نوشتن از تو گفتن کار من نیست           بدبخت هرکس که برایت سینه زن نیست
صبر و سکوت و صلح ات آقا مصلحت بود           ورنه شبیه تو کسی که صف شکن نیست
بـایـد زره بـر تـن کـنـی وقـت نـمازت           این دشمن بزدل حریف تن به تن نیست
قـافیـه ام تـکـراری اسـت امـا می ارزد           اصلا کسی بـه خوبی آقـای من نیسـت
أین الحسن “سر میدهد خاک یـمن هم           ایـن ناله های آتـشین که از قرن نیست
بـا نـام تـو روحـانی ایـنجا جلوه کردند           هرکس که نامش شد حـسن حتماً حسن نیست

بـشکن تـمام قـفـل هـا را ناز شصـتـت
داری کـلـیـد بـاب جنّت را بـه دسـتـت

: امتیاز
نقد و بررسی

ابیات زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما به دلیل عدم رعایت توصیه‌های مراجع و علما؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور رعایت توصیه‌های مراجع، بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

لـقـمـه دهـانـم مـی گـذاری و مـی ارزد           تـا بـه ابـد کـلـب در ایـن خـانـه بــودن

تـو آمـدی مـعـنا بـبـخشـی لـفـظ یـل را           صید خودت کردی غزال من غـزل را

بیت زیر به دلیل ایراد محتوایی و کفرآمیز بودن مطلب حذف شد

مـن بـاورم این است که در امر خلقت           تـو مـشـورت دادی خـدای لـم یـزل را

ابیات زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما پیشنهاد می‌کنیم به منظور انتقال بهتر معنای شعر « که احتمالا با اشتباه تایپی در سایت ها آمده است » بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

مـا مهـربـانـی را بـیـامـوزی بـه عـالـم           بـا طـعـنـه و دشـنام ایـن و آن بـسازی

سلمان که “منّا”شد رها از هرچه “من”شد           یـک پـنجم از عـمر را عبـدالحسن شد

مـن بـه تو رو می آورم فردای مـحشر           تو بهـتـرین مـصداقی از حـبل الـمتینی

مدح و ولادت امام مجتبی علیه‌السلام

شاعر : محمد فردوسی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : مربع ترکیب

می‌نـویسم جـگـر حـیـدر و زهـرا آمـد            آفــتـاب سـحــر حــیــدر و زهــرا آمـد

جـلوه‌ای از هـنـر حـیـدر و زهـرا آمـد            اولـیـن گـل پـسر حـیـدر و زهــرا آمـد


نـیـمـۀ مـاه خـدا، قـرص قـمر پـیدا شد

روزه‌ام با رطب نام«حسن جان» وا شد

چه جلال و جبـروتی چه جـمالی دارد            گوشۀ لعـل لبش وه که چه خـالی دارد

برتـرین سیـد دنـیـاست چه شـالی دارد            زیـنـت دوش نـبـی سـیـر کـمـالی دارد

مـادرش فـاطـمـه با خـنـدۀ او می‌خنـدد

دور بازوش عـلی حـرز نجف می‌خندد

کوری چـشم حـسودان چقـدر مـاه شده            یـوسف از دیدن او معـتکـف چـاه شده

نـقـش انگـشتـری اش «عـزة لله» شـده            منکـر صلح حسن کـافر و گمـراه شده

تیغ صلحش همه را از نفس انداخته است

پسر عـاص چنین قافـیه را باخته است

عاشق از جـلوۀ معشوق سخن می‌گوید            از می و بوسه به پیـمانه زدن می‌گوید

یک نفـر وقت مناجات به من می‌گوید:            نیمه شب هرکه«الهی به حسن»می‌گوید

از دل عرش به او فاطمه گوید«جانم»

شب وصل است و الهی به حسن می خوانم

دست خالی نرود هرکه به او رو بزند            نـشده سائـل او پـرسه به هـر کـو بزند

پیش او حاتم طایی است که زانو بزند            یا حسن گوید و پیـوسته دم از او بـزند

می نشاند همه را بر سر یک خوان نعیم

چه می آید به حسن لفظ کـریم بن کریم

در حدیث آمده که (عقل مجسّم) حسن است            نـوۀ ارشـد پیـغـمـبر اکـرم حـسن است

بازدم نام حسین بن علی، دم حسن است            حـیدر بی مَثَل خـط مـقـدم حـسن است

مجتبی در همه جا بازوی تدبیر علیست

مرتضی شیر خداوند و حسن شیر علیست

از لب او صد و ده کوزه عسل می‌ریزد            آسمان پیـش قـدم هـاش زُحـل می‌ریزد

از سر و روی حسن واژۀ یل می‌ریزد            به خدا کرک و پر اهل جمل می‌ریـزد

...اگـر او در وسط معـرکه پا بگـذارد

نیزه چرخاندن او وه که چه دیدن دارد

بانی جنگ جـمل داشت تـماشا می‌کرد            تـیغ در دست حسن حـل معـما می‌کرد

رجز حیدری اش بود که غوغا می‌کرد            روی لب های علی خنده شکوفا می‌کرد

ناگهان از وسط معرکه این صوت آمد

سر بدزدید... حسن نه...ملک الموت آمد

به علی رفته که تیغ سخنش برنده است            مثل زهرا چقدر خطبۀ او کوبنده است

این که در جنگ جمل زلزله‌ای افکنده است            به گمانم دو سه تا قلعۀ خیبر کنده است

رجزش ولوله‌ای در دل صحرا انداخت

نیـزۀ او شتـر سرخ جـمـل را انـداخت

عـشق تو عـاشق بی تـاب عمل می‌آرد            قـمـر روی تـو مـهـتـاب عـمـل می‌آرد

خـم ابـروی تو مـحـراب عـمـل می‌آرد            خـاک پـای تـو زر نـاب عـمـل می‌آرد

روزها ذکر من این است و همه شب سخنم

شـیـعـۀ حـیـدر و مـدیـون امـام حـسـنـم

هرچه داری بده در راه خدا می‌خواهم            در مناجات سحر از تو تو را می‌خواهم

بیشتر از همه تـوفـیـق غـلامی خـواهم            از شما یک سفر کرب و بلا می‌خواهم

گنبدی را به روی صحن و سرایت بزنیم

دو سـه تا پـنجـره فـولاد بـرایت بـزنیم

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما با توجه به وجود ضعف محتوایی یا معنایی در مصرع دوم بیت؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور رفع ایراد موجود و همچنین انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

جـلوه‌ای از هـنـر حـیـدر و زهـرا آمـد            اولـیـن تـاج سـر حـیـدر و زهــرا آمـد

مدح و ولادت امام مجتبی علیه‌السلام

شاعر : غلامرضا سازگار نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : مسدس ترکیب

امـشـب ای مـاه الـهـی آفـتـاب آورده ای           اخـتـر تـابان ز برج بوتـراب آورده ای

گـلـبن سبـز ولایـت را گـلاب آورده ای           یا که از بـحـر نـبـوّت دُرّ ناب آورده ای


شادی و وجد و سرور بی حساب آورده ای           پای تــا سر احـمد ختمی مآب آورده ای

کوثر طاها دلـت روشن تبارک زاده ای

این مبـارک مـاه را ماه مبارک زاده ای

ملک هستی غرق در انوار پا تا سرشده           جلوه گر در ماه حقّ ماهی خدا منظرشده

روشن ازخورشیدحُسنش چشم پیغمبر شده           پای تاسرغرق شادی و شعف حیدرشده

بر همــه معلــوم سـرّ سورۀ کوثر شـده           یامـحـمّد، یا محـمّد دخـتـرت مـادر شده

عزّت و مـجـد و جلال کبریایی را ببین

در گل روی حَسن حُسن خدایی را ببین

می توان دیدن جمال غیب رادر این جمال           می توان خواندن چوذات بی مثالش بی مثال

صاحبان عقل مات این جمال واین جلال           عارفان دهر محو این صفات و این کمال

کبریا وجه وعلی آیین و احمد خطّ و خال           کرده بیت وحی را یکباره غرق شور وحال

گاه حیدر داردش چون کعبۀ جان در بغل

گه محـمّد گـیردش مانند قـرآن در بغـل

حُسن ها برگرد شمع عارضش پروانه ای           خُـلـدها از بوستـان طلـعـتش ریحانه ای

حلم ها در پیش حلم حضرتش افسانه ای           قـدسیـان در آستـان قــدس او بیگـانه ای

اختران هریک به بحر رحمتش دُردانه ای           آسمــان از کـوثـر احسان او پیمــانه ای

ماه کنعان ولایت یـوسف زهـراست این

اوّلین فرزند حـیدر دوّمین مولاست این

دامن ماه صیــام امشـب دهد بوی حسن           آسمان ها سجـده آوردنـد در کوی حـسن

مهر،خود را کرده گم در پرتو روی حسن           ماه،زیبایی گرفت ازحسن دلجوی حسن

سورۀ و اللّیل،خود را بسته  بر موی حسن           آیـۀ والــشّـمس، گـردیـده ثنـاگوی حـسن

ابر لطف و رحمتش بر خلق بارد بیشتر

آنچه خوبان سر به دارند او بدارد بیـشتر

این کریم اهلبیت این مظهرلطف خداست           این امام دوّم این اوّل عزیز مصطفاست

این فروغ سوّم این چارم نفر زاهل کساست           این گرامی وارث صبرعلیّ مرتضاست

این به صلحش فُلک سرگردان دین را ناخداست           این صراط الله اعظم این امام مجتباست

هم سپهری ها زعـیم اهلبیتش خوانده اند

هم زمینی ها کـریم اهلبـیـتش خوانده اند

روح اهل خلدو ریحان بهشت است این پسر           بلکه طاووس گلستان بهشت است این پسر

سرو خوشرفتار بستان بهشت است این پسر           جان آل الله وجانان بهشت است این پسر

آفتاب صبح ایوان بهشت است این پسر           سیّد جمع جوانان بـهشت است این پسر

ای تمام شـیعـیان این است مـولای شما

ای جـوانان بهشت این است آقـای شـما

سرّ دشمن بر ملا گـردیـد با صبر حسن           جاودان دین خدا گردیــد با صـبر حسن

حق ز باطل تا جدا گردید با صبر حسن           هستی دشمن فـنا گردیـد بـا صبـر حسن

نهضت عترت به پا گردید باصبر حسن           کربلا کرب و بلا گردید با صـبر حسن

دین اسیر انزوا می شد اگرصلحش نبود

دست دشمن باز وا می شداگر صلحش نبود

ای خط وخالت همه آیت درآیت یاحسن           ای سپهر وحی را شمس ولایت یا حسن

ای کلامت خَلق را نـور هدایت یا حسن           ای خروشان بحر موّاج عنایت یا حسن

ای یــمِ جود، ای کریم بی نهایت یا حسن           ای جهانت جمله در ظّل حمایت یاحسن

یا بن زهرا من نمی گویم ثنا گوی توأم

تو کـریم عـالـمی من سائـل کـوی تـوأم

سینه های سوخته شمــع شب تـار توأند           طایران عرش صبح و شــام زوّار توأند

عرشیان در عرش اعلا هم گرفتار توأند           آسمان ها غـرق در دریای انـوار تــوأند

ماه رویان ذرّه ای از مِهر رخسار توأند           شهریاران بـرده های کوی و بازار توأند

مهر توهم بحر ماهم فلک ماهم نوح ماست

تربت بی زائرت بیت الحرام روح ماست

تو ز وصف عرشیان و فرشیان بالاتری           نو نبی راجان شیرین تو خدا را مظهری

تـو کـتـاب الله روی سـیـنۀ پــیغـمــبـری           تــو عـلیّ مرتضــایی تــو بتول اطهری

تو امام مجتبی چشم و چــراغ حیــدری           تو کریم عترتی تو دست لطــف داوری

جودسائل؛عفومرهون و کرم مهمان توست

چشم میثم در دو دنیا بر تو واحسان توست

: امتیاز
نقد و بررسی

ابیات زیر در تمام سایت ها حتی سایت نخل میثم بصورت زیر آمده که صحیح نیست و وزن شعر مخدوش شده ( احتمالا اشتباه تایپی است)  لذا ابیات زیر اصلاح شد

امـشـب ای مـاه الـهـی آفـتـاب آورده ای           اخـتـران تابان ز برج بوتراب آورده ای

ابر لطف ورحمتش بر خلق بارد بیشتر           آنچه خوبان سـر بـه سـر دارنــد بیـشتر

این به صلحش فُلک سرگردانم دین راناخداست           این صراط الله اعظم این امام مجتباست

حق ز باطل جدا گردید بـا صبــر حسن           هستی دشمن فنا گردید بــا صبــر حسن

یا بن زهرا من نمی گویم ثنا گوی توأم           تو کریم عالمی من سائل ثنا کـوی توأم

جودسائل؛عفومرهون وکرم مهمان تواست           چشم میثم دردو دنیا بر تو واحسان تواست

با توجه به اینکه شاید کلمه سدرة المنتهی در ذهن همۀ افراد نباشدپیشنهاد می‌کنیم به منظور انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید

سینه های سوخته شمــع شب تـار توأند           طایران سدره صبح و شــام زوّار توأند

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما پیشنهاد می‌کنیم به منظور انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید

ماه رویان ذرّه ای از مِهر رخسار توأند           شهریاران بـرده های کوه و بـازار توأند

مدح و ولادت امام مجتبی علیه‌السلام

شاعر : غلامرضا سازگار نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن قالب شعر : مثمن

همای جان من سوی مدینه پر زند امشب          دلم در محفل قدوسیان ساغـر زند امشب

گمانم ذات رب‌العالمین در این شب شیرین          تـبـسم بر تـبـسم‌های پیغـمـبـر زند امشب


سلام‌الله بر این لیلۀ قـدری کــه زهـرا را          مبارک ماه در ماه مبارک سر زند امشب

محمد هم‌چو باغ لاله از هم وا شده امشب

تعالـی‌الله امیـرالـمؤمنـیـن بـابـا شده امشب

شب است و نیمۀ ماه خدای داور است امشب          شب عید حسن، میلاد سبط اکبر است امشب

تعالی‌ الله ای سادات عالم چشمتان روشن          که قرآن محمد روی دست کوثر است امشب

زیــارتـگـاه پیـغـمـبر بــود آیــیـنۀ رویش          که بر آیات رخسارش نگاه حیدر است امشب

ز پا تا سر همه میراث خـتم‌المرسلین برده

خدایی طلعـتـش دل از امیـرالمؤمنین برده

تعـالی‌الله بر جـسمـش؛ سلام‌الله بر جـانش          که می‌بوسد محمد لحظه‌ لحظه همچو قرآنش

ســلام آفــتـاب و آسـمـان و اخـتــران او          براین ماهی که امشب فاطمه دارد به دامانش

از آن ترسم که گویم کفر ورنه فاش می‌گفتم          که حتی از خدا دل می‌برد لب‌های خندانش

مـبارک باد این مـولـود بـر پـروردگـار او

الا مـاه خـدا امـشـب تو بـاش آئـیـنـه‌دار او

شـب عیداست ای یاران خبر سازید یاران را          به فرق روزه‌داران ابر رحمت ریخت باران را

جمال بی‌مثال خویش را بگشوده بی‌پرده          خدا در ماه روزه داد عیدی روزه‌داران را

امیرالمؤمنین در دست خود دسته‌گلی دارد          که باید کرد قربانی به پایش گلعذاران را

حسن نامش حسن خَلقش حسن خُلقش حسن خویش

هـمانا حُسن نا محدود حـق پـیداست بر رویش

سحر با ما جمال حیِّ سرمد را تماشا کن          به خال و خط او قرآن احمد را تماشا کن

به قـرص آفـتاب فاطـمه بر شـانۀ حـیـدر          در این ماه خـدا مـاه مـحـمد را تماشا کن

نه تنها در مـدیـنـه در تـمـام عالم هـستی          به یُمن مقدمش خُـلد مخـلّـد را تمـاشا کن

تـمـام آفـرینش مانـده در حـال سجـود امشب

خدا هم جشن بگرفته است در ملک وجود امشب

الا ای روزه‌داران شافع فردایتان است این          جمال بی‌مثال خـالـق یکـتـایتان است این

هنیئا لک مبارک باد،چشم جانتان روشن          که جان جان عالم رهبر و مولایتان است این

به پاخیزید وجان گیرید برکف ای سحرخیزان          فروغ دل، چراغ روشن شب‌ هایتان است این

به شکر مقدمش با خنده باید ترک جان گفتن

نه ترک جان سزد با ترک جان ترک جهان گفتن

سلام‌الله بـر صـبر وی و صلح و قـیام او          سماواتی؛ زمیـنی هـر دو تـسلـیم نظام او

اگر فرمان آتش‌بس کند صادر؛علی عینی          وگر از جنگ گوید وحیِ حق باشد کلام او

توان از قلعۀ خیبر کند در چون پدر آری          همانا صلح او تیغی است برّان در نیام او

نـشـایـد کـرد انـکـار اقــتـدار و هـمت او را

که در جنگ جمل دیدیم عزم و قدرت او را

به هرعصر و زمان،تاریخ با ما این سخن دارد          قیام کربلا خود ریشه ازصلح حسن دارد

حسن با صلح و صبرخود حمایت می‌کنددین را          اگرچه هم‌چو حیدر بازوی خیبر شکن دارد

به صلح و صبر و عزم و همت ایثار او سوگند          که شیعه هرچه دارد ز آن امام ممتحن دارد

هـمـانـا چشـم او بگـذشـتـه و آیـنـده را بـینـد

امامش خوانده پیغمبر چه برخیزد چه بنشیند

الا ای قبر بی‌شمع و چراغت کعبۀ دل‌ها          مزار بی‌چراغت تا ابد خورشید محفل‌ها

به قرآن می‌خورم سوگند کز اسلام و از قرآن          تو با ایثار و صبرخود شدی حلال مشکل‌ها

تو خوردی خون دل تادین وقرآن جاودان ماند          ولی قدر تو را نشناختند افسوس! جاهل‌ها

شهادت می‌دهم مـولا! تو برعالم امام استی

نه بر عـالـم، حسین‌بن‌عـلی را هم امام استی

سـلام انـبــیا بــر اشـک زوّار بــقـیـع تو          دلم عمری است گـردیده گـرفتار بقیع تو

به رضوان می‌فروشم ناز تا محشراگریک شب          گذارم روی خود بر روی دیوار بقیع تو

دری بگشا به رویم ازکرم ای یوسف زهرا          که همچون شمع سوزم در شب تار بقیع تو

خوشا آن شب که میثم همچوآه از سینه برخیزد

سرشک خویش را بر خـاک پـای زائرت ریزد

: امتیاز

مدح و ولادت امام مجتبی علیه‌السلام

شاعر : مجتبی روشن روان نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفعول مفاعیلن مفعول مفاعیلن قالب شعر : ترکیب بند

دیشب گـذری کردم از کوچـۀ میـخـانه           دیـدم هـمـه مـسـتـان را دیـوانـۀ دیـوانه

ساقـیِ بلاجـویـان شاداب و لبِ خـنـدان           می داد به سـرمـستـان پیمانه به پیـمـانه


من بودم و تـنهایـی در حـلـقـۀ شیـدایی           دسـتـی ز کـرم آمـد نـاگـاه روی شـانـه

گفتا منشین خاموش در محفل ما رندان           برخیـز غـزل خوان شو مستانۀ مستانه

سرمست بخوان یا هو جای نگرانی نیست           مولاست که می بخـشد عـیـدانۀ شاهانه

برخواستم و خواندم یا مُحسن و یا مُجمِل           ما را بنـواز امشب ای لطف کریـمانه!

هو هاتفی از یثرب می‌گفت دم مغـرب           افـطـار بـفـرمـایـیـد از سـفـرۀ این خانه

فـرمـود کـسی مـولا فـرموده بفـرمایـید           کـردنـد هـمـه طاعت فـرمـان ملوکـانه

چه سفرۀ رنگینی گسترده به ایوان بود

بسم الله هنگامِ، افـطار؛ حـسن جـان بود

ای خال و خط و چشمت تصنیف دل آرایی           نامت حَسن و حُسنت سرچشمۀ زیبایی

هم قامت تو موزون هم صورت تو محشر           پا تا سرت ای مولا! مجموعۀ غوغایی

افـلاک هـمـی گـردد گِـرد قـد و بالایت           رخسارْ جهان افروز گیسو شب یلدایی

ای روزی هر روزم وابسته به دستانت           ای کاش که رِزقَم را همواره بیـفـزایی

اوّل قـــمــر طـاهــا اوّل پــســر مــولا           اوّل ثـمـر عــشـق صـدیـقـۀ کـبــرایــی

ای سفرۀ گسترده وی رحمت بی پایان!           ما را بنـواز امشب ای رأفت زهـرایی

کو حـاتـم طایی تا، پیـش تو زنـد زانـو           سـالار کـریـمـانـی تو حـاتـم طـاهـایـی

ای حِـلم خداوندی اسطـورۀ صبـری تو           فرمـانـده بی لـشکـر سـردار شکـیـبایی

رویای شب و روزم خورشید دل افروزم

عمری ست که با عشقت می‌سازم ومی‌سوزم

ای نـام گـران قَـدرَت بـسم الله قـرآن ها           وی جنبش لب هایت آرامش طوفـان ها

هرکس غزلی خواند در مِدحَت تو جانا           می بندد و می سوزد جز مدح تو دیوان ها

خورشیدی و چون خورشید سلطانیِ تو محرز           ای سیطره ات حاکم بر سلطۀ سلطان‌ها

ای میـمـنۀ هـستـی در میـسـرۀ چشمت           وی هم چو علی فاتح در عرصۀ میدان‌ها

هم عرش تو را خواهد هم فرش تو را خواند           پایی بزن ای عرشی! در گوشۀ ویران‌ها

لب وا کـن و لـبـیـکـی آهسته بگـو آخر           مُردند به عشق تو این پاره گـریبان ها

در پاسخ این پرسش «الملکُ لِمنْ اَلیوم»           رو سوی تو می‌چرخد انگشت سلیمان‌ها

فریاد زنم محـشر از عـمـق دل مـستـم

از طایفۀ عشقم ... مجـنون حسن هستم

امشب دل دیـوانـهْ بی تـاب حـسن گوید           با دست تـهـی چـشمِ پـر آب حسن گوید

عـشق تـو خـیـالاتـی کرده است مرا آقا           هرشب دل آشفته در خواب حسن گوید

با رحمت و احسانِ چشمانِ پُر از خیرت           این عاشق شیدا را دریاب...! حسن گوید

امشب هـمه ذرات هـستی حسنی هستند           خورشید، زُحل، ناهید، مهتاب حسن گوید

کی غلغله می‌افتد؟ در جان همه عالم...           وقتی لبِ عـطـشـانِ اربـاب حسن گوید

ذرات به توصیف اوصاف تو مشغولند           سجاده و تسبـیح و محـراب حسن گوید

ای مـحـور بخـشایش در ماه عنایت ها           مـاه رمضـان ربُّ الاربـاب حسن گوید

ای احـسـن اسـمـاءِ حُـسنـای خـداوندی

در حُسن تو می بیـنم غوغای خـداوندی

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما پیشنهاد می‌کنیم به منظور انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید

هو هاتفی از یثرب می‌گفت دم مغـرب           افـطـار بـفـرمـایـیـد از سـفـرۀ جـانـانـه

در بیت زیر قافیه که رکن اصلی شعر است رعایت نشده است لذا بیت زیر جهت رفع این نقیصه تغییر داده شد

هرکس غزلی خواند در مِدحَت تو جانا           می بندد و می سوزد دیوان غزل ها را

بکار بردن عبارت بلا خیز برای امام صحیح نیست هرچند که منظور بلای عام نباشد اما تشبیه رستگاری به بلا درست نیست ؛ ائمه خاندان رحمت هستند نه بلا خیزی, لذا به همین دلیل بیت زیر حذف شد

در چشم بلا خیزت خون همه خوابـیده           ای کشتۀ بالفطره از حُـسن تو انسان‌ها

در بیت زیر ردیف شعر « حسن گوید» به خوبی ننشسته و از نظر معنایی دنبالۀ جملۀ این عاشق شیدا را دریاب ؛ نیست

با رحمت و احسانِ چشمانِ پُر از خیرت           این عاشق شیدا را دریاب...! حسن گوید

مدح و ولادت امام مجتبی علیه‌السلام

شاعر : محمد مهدى عبدالهى نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن قالب شعر : غزل

با چـشـم كـریـم تو، نـشان داد كـرم را            زیـبـایـى حُـسـن هـمـۀ لـوح و قـلـم را

در وسعت بـاران كـرامات تو پیداست            كـرسى و فـلـك، دست تو دادند دلـم را


در ماه خـدا، مهر رخت جـلوه گر آمد            تا اینكه نـشانـدى به دل خـاك، قـدم را

عطر ملـكـوتى بـقـیع است كه پیـچـیـد            مدهوش كند تا كه عرب یا كه عجم را

تا ابر محبت به دل عـاطفه گـرم است            از ما بپذیر، اصل كرم؛ این همه كم را

اى كـاش براى تو سحرگـاه هـمین ماه            بـا صاحـب آدیـنـه، بـسـازیـم حـرم را

: امتیاز

مدح و ولادت امام مجتبی علیه‌السلام

شاعر : غلامرضا سازگار نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن قالب شعر : مسمط

امشب ز لـب مـاه خـدا خـنـده بـر آمد           کز خانه خـورشیـد ولایـت قـمـر آمـد

یـا از دل دریـای نــبــوّت گـهــر آمـد           یا مـهـر فـروزنـده به بـام سـحـر آمـد


پیغمبر و زهرا و عـلـی را پـسـر آمد

در مــاه خـدا؛ مـاه خـدا جـلـوه گر آمد

هـم آیـنـه حُـسـن خــداونــد جــمـالـش           هم خُلق و خصال نبوی خُلق و خصالش

هم پـیـر خـرد آمده مـبهـوت جـلالـش           هم عـقـل ملک آمده حـیـران کـمالـش

هم مفتخـر از او شده پیـغـمبر و آلـش

هم او ز نـبـی و ز عـلی مـفـتخـر آمد

در گـلشن دین باغ گـل یـاسمنـش بین           در لعـل لب بـسته عـقـیق یـمنـش بین

شادابی جـان را ز گـلستان تـنـش بین           آیـات خـدا در لب شکـر شکـنـش بین

آیینه شو و حُسن حَسن در حَسنش بین

گوئی به جهـان بـاز رسـول دگـر آمد

ای ختم رُسُل بوسه بزن بر سر و رویش           ای شیر خدا عطر جنان جوی ز بویش

ای عصمت حق شانه بزن شانه به مویش           ای مهر، ستان وام ز رخسار نکویش

ای ماه بـبر سجده به خاک سر کویش

رشگ ملک است این که به شکل بشر آمد

در شب نـفــس صبحـدمِ عـیـد ببـیـنـید           در مـاه خـدا صورت خورشید ببـیـنید

روئی که نـبـی دید و عـلی دید ببـینید           حُـسنی که ورا فـاطمه بـوسید ببـیـنـید

رخـسـار خـداونـد درخـشیـد بـبـیـنـیـد

کز وصف من و مدح شما خوبـترآمد

بـا طـلعـت او مـــاه خــریــدار نـدارد           مهر است کـم از ذرّه و مـقـدار ندارد

بی یـار بود هر که چو او یـار نـدارد           بر دشـمـن او نـخـل عـمـل بـار ندارد

گـر بـار دهـد بـار به جـز نـار نـدارد

مهرش ثمر جنت و بغضش شرر آمد

ای حُسن حَسن در حسنت حُسن خدایی           ای صورت زیـبـایی هـستـیـت فـدایی

عـالم به سر کوی تو مـشغـول گـدایی           با مهر تو جان کرده ز تن میل جدایی

از آیـنــۀ دل تـو کــنـی زنـگ زدائـی

شادی شب مـیـلاد تو باز از سفـر آمد

ای بــاغ گــل یــاســمــن آل مــحــمـد           ای قــرص مــه انـجــمـن آل مـحـمــد

اوصـاف تـو روح سـخـن آل مـحــمـد           گــفــتـار تـو نــقــل دهـن آل مـحــمـد

ای حُـسـن خـدا ای حَـسـن آل مـحـمـد

روح تو در آیـنـه حـق جـلـوه گـر آمد

لطف تو خـدایـی و گـدای تو کـرامت           در سـایـۀ سـرو قـدت افـتـاده قـیـامـت

دل آمـده و جُـسته به کـوی تو اقـامت           نازد به تو تـوحـید و کند فخـر امامت

از صبر تو دین نـبـوی یـافت سلامت

بـا صـلـح تو از راه سـپـاهِ ظـفـر آمـد

نور ابد و جلوۀ حُسن ازل از تو است           مقبولی طاعات و جزای عمل از تو است

تو طوری و انوار خدا مشتعل از تو است           رسوایی و نابودی خصم دغل از تو است

پیروزی اسلام به جنگ جمل از تو است

حقّا که علی چون تو پسر را پـدر آمد

ای صحـن بـقـیـع تو چـراغ ره انـجـم           وی مهر رخت بوسه گه جدّ و اَب و اُم

بر فـاطـمـه مانـنـد نـبـی کـرده تـکـلّـم           اول پــســر شـیـــر خـــدا حـجّـت دوم

در پـاسـخ دشـنــام به لـبـهـات تـبــسـّم

از خـلـق تـو گـلـزار صفـا بـارور آمد

تـو شـمـع شـب تـار بـقــیـع دل مـایـی           هرجا که  کنی جلوه،گل محـفـل مایی

گر بـحـر بـلا مـوج زند سـاحـل مایی           ور نخل عـمل بار دهد حاصل مـایـی

ما خواب و تو مهمان دلِ غافـل مایی

ویــرانــۀ دل از تو بـهـشت دگـر آمـد

جبرئیل شراب از لب شیرین تو نوشد           کوثر به همه وسعتش از فیض تو جوشد

بی چاره کسی کز کرمت چشم بپوشد           دریاست دلی کز غم عشق تو خروشد

هرکس به کسی فخر ومباهات فروشد

"میـثـم" به تـولای شـما مـفـتـخـر آمـد

: امتیاز

سرود ولادت امام مجتبی علیه‌السلام

شاعر : امیر عباسی نوع شعر : سرود وزن شعر : قالب شعر : غیرکلاسیک (سرود،زمزمه،نوحه)

پخش سبک   

جلوۀ قمر فاطمه خــوش آمد            اولین پسر فاطمه خوش آمد

نــوای یا حسن حسن ذکــر جان همه            خوش آمدی خوش آمدی پسـر فاطمه


به به ، چه جمالی و چه روی مـاهی            جــانــم ، بــه فــدای او بشــه الــهــی

ذکرم ، با همه جان و تن ، یا حسن یا حسن

ای عزیز مصطفی یا حسن            نور چشم مرتضی یا حسن

ســورۀ کـوثــر مــادر تویی            یا امـام مجــتــبــی یا حسن

یا امـام مجــتــبــی یا حسن؛ یا امـام مجــتــبــی یا حسن؛ یا امـام مجــتــبــی یا حسن(۲)

******************************************************

گدایی به سر کوی تو قشنگه            خندۀ علی بر روی تو قشنگه

ملائکه محو رخ و حُسن و خطّ و خالت            تبارک الله می خوانند،به گـل جمــالت

بَه بَه ، به تجــلـیــات پــیــغــمـبــریت            جـانــم، به شـکـوه و جـلـوۀ حـیــدریت

عالم ، میخونه تبارک ، علی جان مبارک

خدا داده بر تو قـرص قــمر            شب غم شده با نورش سحر

همه حــوریــان شدند والــهِ             صورت قشنگ این گل پسر

یا امـام مجــتــبــی یا حسن؛ یا امـام مجــتــبــی یا حسن؛ یا امـام مجــتــبــی یا حسن(۲)

******************************************************

هرکسی به راهت در سُلوک و سیره            ز لطف و کرمت عاقبت به خیره

شب دلامان روشن از ماه عشق شماست            راه سعادت به خدا راه عشـق شماست

خــوبه ، که همیشه یــاد تو بخـوانیــم             آقا ، کــرمی که نــوکــرت بمــانــیــم

خیلی،دوست دارم فدات شم،خاک زیرپات شم

گــرمی تمــام دلــهــا تــویی            جلــوۀ لاله به صحــرا تویی

آرزوی دل شــیــدا تــویــی            پســر ارشــد زهــرا تـویــی

یا امـام مجــتــبــی یا حسن؛ یا امـام مجــتــبــی یا حسن؛ یا امـام مجــتــبــی یا حسن(۲)

: امتیاز

سرود ولادت امام مجتبی علیه‌السلام

شاعر : امیر عباسی نوع شعر : سرود وزن شعر : قالب شعر : غیرکلاسیک (سرود،زمزمه،نوحه)

پخش سبک     

نیمۀ ماه خدا شده عیان، کوکب هل اتی            آمـده کـریـم آل فـاطـمه، حسنِ مجــتـبی

آمــده جانــان فــاطمه            یوسف کنعان فــاطمه


جلــوۀ جمــال ســرمد            آمــده ابــا مــحــــمــد

یا حسـن ای گـل زهـرا؛ یا حسـن ای گـل زهـرا (۲)

***************************

بینِ گهواره به سمت آسمان، داره اشاره            ملائک شدن به ماه صورتش، گرم نظاره

قـبــلــۀ اهـل ولایــتــه            کعبۀ جــود و کرامتـه

مظهر ربّ رحـیـــمـه            مولامان خیلی کریمه

یا حسـن ای گـل زهـرا؛ یا حسـن ای گـل زهـرا (۲)

***************************

توی آسمان دل ماهِ رُخش،کرده جلوه گری            آمده ناب ترین مُـدَرّسِ، مکـتب دلبــری

عالم از نورش مُزَیَّنه            جشن مولودیِّ حسنه

همه دنیا شده گـلشن            یا علی چشم تو روشن

یا حسـن ای گـل زهـرا؛ یا حسـن ای گـل زهـرا (۲)

***************************

تو نسیم جانی و بهار دل، بی تو گردد خزان            محفل ذکر تو داده آبرو، بر زمین و زمان

ای به مُلکِ جان ما امیر            ازکرامت دست ما بگیر

دل به الطاف تو بستـیم             سر راهِ تـو نـشـسـتـیــم

یا حسـن ای گـل زهـرا؛ یا حسـن ای گـل زهـرا (۲)

***************************

جان فدای صبر بی نهایتت، ای مرا نور عین            صلح تو برای حفظ دین حق، چون قیام حسین

ای صفابخش هرانجمن            اَلدَّخیلُک یا امام حسن

حــاجت دلــم همیــنه            به زودی بیــام مدینه

یا حسـن ای گـل زهـرا؛ یا حسـن ای گـل زهـرا (۲)

: امتیاز

سرود ولادت امام مجتبی علیه‌السلام

شاعر : محمد مهدی روحی نوع شعر : سرود وزن شعر : قالب شعر : غیرکلاسیک (سرود،زمزمه،نوحه)

پخش سبک     

هر چی نفس تو سینمه ، نذر چشای حبیبه           آقای مهربون من، داد رسِ هرچه غریـبه

از دو دستِ کریم او، سخاوت دائم می باره           حاتم طایی به والله ، پیش مـولا کـم میاره


روی دست فاطمه هرکسی صورتش رو دیده

اینقدر قشنگ بوده که دیگه مثلش و ندیده

خدا خورشید آفریده

یا حسن عزیز زهرا ، پسر ارشد مولا (۲)

**************************

نور می باره از آسمان، شهر مدینه روشنه           از قــدمِ دلبــر من، کـویــر سیـنـه روشـنـه

غرق شادی و طراوت، دامن دشت و دمن شد           اهل عالم اهل عالم ، شب میــلاد حسن شد

بـده مـژده رسیـده اونکـه پـنـاه عـالـمـیـنــه

به نبی به مرتضی به فاطمه نور دو عینه

امامِ امام حسینه

یا حسن عزیز زهرا ، پسر ارشد مولا (۲)

: امتیاز
نقد و بررسی

ابیات زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما با توجه به وجود ضعف محتوایی؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور رفع ایراد موجود و حفظ بیشتر حرمت و شأن  اهل بیت که مهمترین وظیفه هر مداح است؛ بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

هر چی نفس تو سینمه ، نذر چشای حبیبه           آقای مهربون من ، عاشق کش و دلفریبه

از دو دستِ کریم او، سخاوت داره می باره         حاتم طایی به والله ، پیش مولا کم میاره

سرود ولادت امام مجتبی علیه‌السلام

شاعر : امیر عباسی نوع شعر : سرود وزن شعر : قالب شعر : غیرکلاسیک (سرود،زمزمه،نوحه)

پخش سبک     

آمده فصل طراوت ، مــوسم شـادی دلـهـا           نیمۀ مــاه خــدا و، میـلاد یــوسـف زهـرا

مبارکه ، خنده روی صورت زیبای مولا


مبارکه، شادی و شور و سرور قلب زهرا

مبارکه ، جشن میــلاد کــریــم آل طاهـا

ماگدایـان امام حســن هــستــیــم           سائــل نــانِ امام حسن هستــیــم

دین و ایمانم ، حسن حسن جانم؛ دین و ایمانم ، حسن حسن جانم

***************************************

عیان به گلشن عصمت، جلوۀ حیّ جـلی بود           مصحف رحمت و رأفت،به روی دست علی بود

نیمۀ ماه، حاجت دلهای مشتاقان روا شد

به سائلا، موقع لطف و عنایات خــدا شد

آی عاشقا، جشن میــلاد امام مجـتبی شد

مبتــلایان ِ امام حســن هستــیــم           ما گــدایــان امــام حســن هستیم

دین و ایمانم ، حسن حسن جانم؛ دین و ایمانم ، حسن حسن جانم

***************************************

امام حسن میدانی که، حاجـت دلها همینه           بده به عاشقا امشب، یه کــربـلا یه مـدینه

یا سیدی، ای قــرار این دل پــابست ماها

عشق شما، همۀ سرمایه، بود و هست ماها

انشالله که،حرمت میشه به پا با دست ماها

بی نــوایــان امام حســن هستــیـم           ما گــدایــان امــام حســن هستیم

دین و ایمانم ، حسن حسن جانم؛ دین و ایمانم ، حسن حسن جانم

: امتیاز

سرود ولادت امام مجتبی علیه‌السلام

شاعر : محمد بشیری نوع شعر : سرود وزن شعر : قالب شعر : غیرکلاسیک (سرود،زمزمه،نوحه)

پخش سبک                        (به سبك السلام ای خاتم پیغمبران)

تو کریم اهل بیتی، نور چـشم مصطـفایی           تو عزیز جان زهرا، پور حیدر مجتـبایی

تو سبــط احــمـدی، تـو نــور ســرمــدی           در این مــاه خــدا، حســن خــوش آمدی


حسن جانم حسن؛ حسن جانم حسن

**********************

ای گــل سبز ولایت، یا حسن جانم فدایت           سائل کوی تو هستم  جان زهرا کن عنایت

عــزیــز مصطفـی ، به عــالــم مــقــتــدا           ز لطف و مرحمت، نظــر کن ســوی ما

حسن جانم حسن؛ حسن جانم حسن

**********************

تو گــل باغ ولائی، حجت و نــور خـدائی           زینت دوش پیمبر، مظهر لطف و صفائی

تو جــان حــیــدری، گــل پــیــغــمــبــری           عــزیــز فــاطــمـه ، به عــالــم ســروری

حسن جانم حسن؛ حسن جانم حسن

**********************

رهنمای خلق عــالم، عـاشقانت را معینی           ای امام مهـربانم، تو شفیــع الـمـذنـبـیـنی

ز پــا افــــتــاده ام ، بــه تـــو دل داده ام           عنــایت کن شهــا ، که مـن درمــانـده ام

حسن جانم حسن؛ حسن جانم حسن

**********************

تو همه لطف و صفایی، معدن جود و سخایی           پسر ارشد زهــرا، نــور چشم مرتضایی

همــیشه دست ما ، بــه دامــانت حـســن           همیشه چشــم ما، به احــســانـت حـســن

حسن جانم حسن؛ حسن جانم حسن

: امتیاز

مدح و ولادت امام حسن مجتبی علیه‌السلام

شاعر : حسن لطفی نوع شعر : مدح وزن شعر : مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن قالب شعر : مربع ترکیب

ای عشــق ببین حــال پریشــانی ما را            ای شــوق نشان آتش حیــرانــی ما را
ای شـور بیــاور میِ تــوفــانــی ما را            تا صبح ببین نــاد عــلـی خوانی ما را


ما مــرد شــرابیــم اگــر هست بیــارید
ما را به در بیت عــلــی مست بیــارید

دیــدنــد همه قــبـلــۀ دنیــا شــدنــش را            ذوق عــلــی و گــرم تماشــا شدنش را
دیدنــد و بـبـیـنـیـد مهــیــا شــدنــش را            لبخــند عــلــی و شب بابــا شــدنش را

تنهــا نه پــدر عــاشق خندیــدن او بود
تا صبح نبــی مـنـتــظــر دیــدن او بود

انـگــار شب قــدر مقــدر شــده امشب            انگــار نبــی بــاز پیــمبــر شده امشب
برخیز زمین گوش زمان کر شده امشب            برخیز و ببین فاطمه مـادر شده امشب

یک جلوه ز تصویــر خــداوند رسیـده
امشب پــســر شیــر خــداونـد رسیــده

بگذار که یعقــوب گشــایـد نظــرش را            تا با تو فــرامــوش نمایــد پـســرش را
هیچ است اگر عشق بریده است سرش را            رو کـرده خــدا با تو کمی ازهنرش را

لبخند بزن گردش این روز و شب از توست
شیرینی افطـار پیمبر رطب از توست

یک چشم بگردان و زمین زیر و زبر کن            یک روضه بخوان وهمه را خون به جگرکن
بند آمده این راه از آن کوچه گـذر کن            ما خاک قــدمهات به ما نیــز نظر کن

چشمان تو محراب سحرهای حسین اند
آقا پـســران تو پـسـرهـای حسیــن انـد

وای از جلوات جـبـروتی که تو داری            از شدت نــور ملـکـوتــی که تو داری
فریاد از آن اوج سکـوتی که تو داری            حق گــرم تماشای قـنوتی که تو داری

پیش تو ذلیــلم به ضریحــی که نداری
یک عمر دخیلم به ضریحی که نداری

دور و برتان این همه بیمار اگر هست            یا این همه در شهر بده کار اگر هست
این قـدر گدا بر در و دیوار اگر هست            تقصیر که شد این همه سر بار اگر هست

دیدنــد کــرم روی کــرم می دهـی آقـا
مانــدیــم عجب بـوی کرم می دهی آقا

چشم تو سخن از غم و از سر به من گفت            از شمع شدن شعله شدن آب شدن گفت
با لطف تو چشمان من اینگونه سخن گفت            یک چشم حسینی شد و یک چشم حسن گفت

هرچند خدا خواست کــرم داشته باشی
انگــار بنا نیست حــرم داشتــه بـاشـی

سـوزانـد اگـر غـصـۀ تو بال و پـرم را            سوزاند غـم زیــنــب تو هم جـگــرم را
من نــذر نمودم که کنم هــدیه سـرم را            ای کــاش بیـارند از آنجــا خــبــرم را

سوگند در سینه غــم خـواهر تو هست
هستیم سپر تا حــرم خواهــر تو هست

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر دارای ایراد محتوایی و مصرع دوم آن بیانگر علم و قدرت محدود خداوند است لذا به نوعی کفر است لذا تغییر داده شد

هیچ است اگر عشق بریده است سرش را            رو کـرده خــدا با تو تمــام هنرش را

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما با توجه به وجود ایراد محتوایی در عدم رعایت شأن اهل بیت؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور رفع ایراد موجود و حفظ بیشتر حرمت و شأن اهل بیت که مهمترین وظیفه هر مداح است؛ بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

یک چشم بگردان و زمین زیر و زبر کن            یک ناز بفرما همه را خون به جگرکن

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما با توجه به وجود ایراد وزنی و سکت موجود در مصرع اول بیت؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور رفع ایراد موجود و همچنین انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

چشمان تو محراب سحرهای حسین اند          پــســران تو پــســرهــای حسیــن انـد

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما پیشنهاد می‌کنیم به منظور انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

سـوزانـد اگـر غـصـۀ تو بال و پـرم را            سوزاند غـم زیــنــبیه هم جـگــرم را

مدح و ولادت امام حسن مجتبی علیه‌السلام

شاعر : مهدی نظری نوع شعر : مدح وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : ترکیب بند

نــذری کـنـید تا که دمــی با خــدا شویم            ازاین قفس که ساخته شیطان رها شویم

بــاری که روی دوش گــرفتیم از گنــاه            روی زمین گــذاشته و با صفــا شــویـم


امشب شب در آمدن مــاه فــاطمـه است            دیگر بس است باید از این خواب پا شویم

تا نیمه های ماه دگر صبر هم بس است            راهی بیت حضرت خیــر النــسا شـویم

بــایــد هــزار ســال عـبــادت کنــیــم تـا            از ســائــلان واقــعــی مجـتـبـی شــویـم

آقا عنــایــتــی کن از ایـن تــن در آمــده            قدری تو را صدا زده تا بی ریـا شــویم

قــدری به ما نگــاه کــن آقــا که تـا ابــد            گندم فــروش صحن نگــاه شما شــویــم

امـشـب به یمــن آمــدنت دست مــا بــده            آن بــاده ای که بر کــرمت مبتــلا شویم

حُسنت مرا مـقــیــم ســرِ دار می کــنــد

امشب عــلــی ز لعـل تو افطار می کند

وقتـی تو را ز عــرش فــراتــر گذاشتند            یعــنی به روی دست پیــمـبـر گــذاشتـند

در راه تو تــمام خــلایــق نـشـسـتـه انـد            دل بــرده ای که نام تو دلبــر گــذاشتـند

ماهــی نبود تا که در این مــاه گــل کند            این جــا تو را به دامن مــادر گــذاشتند

خورشید را به امر خــدا مثل هــدیه ای            یک گــوشه پیش هدیه حیــدر گــذاشتند

تا این که حــاجت دل عــالــم روا شـود            هفت آسمان به پــای شما ســر گـذاشتند

امشب بــرای شادی زهــرا و مرتـضی            تاجی به روی فرق تو از زر گــذاشـتند

این افــتـخــار ماست که با مقــدم شــمـا            ما را در آستــان تو نــوکــر گــذاشـتـنـد

با بودن تو فاطمه حس کرد مــادر است

یعنی که اولین پســر چـیـز دیگــر است

با مقــدم تو دیــن خــدا زنــده می شــود            مــاه خــدا کنــار شمــا زنــده می شــود

عیــسی به نــاز مقــدم تو نــاز می کنـد            موسی که هیچ با تو عصا زنده می شود

ماه مبارک است در این نیـمه های شب            با مقــدم تو حــال دعــا زنــده می شـود

امشب که فــاطمه به تو لبخــند می زنـد            شهر مـدینه غــرق صفــا زنده می شود

آقا خوش آمدی که در این لحظه های خوش            سلــول هــای مُــرده ما زنــده می شود

امشب تو آمـدی و نبــی گفت با عــلــی            یک ضلع از حدیث کسا زنــده می شود

وقتی شروع نهضت اربــاب با شماست            با تو حسین و کرب و بلا زنده می شود

چشمان تو به چــشـم علی تا که وا شده

از آن به بعــد نام شــما مجــتــبی شــده

شــوری میان سیـنه من پا گــرفته است            عشقی میان قلب و دلــم جا گـرفته است

مثل علی است با نمک است و خدایی است            قنداقه ای که حضرت زهرا گرفته است

گــویــا دوبــاره مــوقــع افــطــار آمــده            با بــوسه ای که از لبش آقـا گرفته است

او که کریم خانــۀ زهــرا و حیـدر است            رونق ز کار و بار مسیحــا گـرفته است

از ســوی جـنت آمده یا از ســوی خــدا            دسته گـلی که حضرت مـولا گـرفته است

معـمــار گــاهــواره او دست جبــرئیــل            یعنی که کار عشق چه بالا گرفته است!

یــوسف رسیده است به پــابوســی حسن            مجنون شده است و دامن لیلا گرفته است

با نـور خود دل از همه دل ها ربوده است            این ارث را ز امّ ابیهــا گــرفــتــه است

ای بــرکت هـمیــشه افطــار مــا حســن

خــوش آمــدی به خانـه صدیقه یا حسـن

از بس که مثل حضرت زهرا منور است            مست اند اهل خانه به قدری معطر است

گـفـتــه نبـی عـقـیـقـه کند زودتــر علــی            آن قدر روی دلبر نــوزاد محـشــر است

کی گفته است این که حسن مرد جنگ نیست؟            نیزه به دست حضرت فتاح خیــبر است

گـفـتـنـد نیـست آشنــا با فــنــون جـنــگ            جنگ جمل رسید همه دیدند حیـدر است

با ضربه اش چـو نـاقـۀ فـتـنـه نموده پی            دیــدنــد مستحــق صــد الله اکـبــر اسـت

وقت نمــاز کـنــده شــود از دل زمـیــن            بی خود نبوده است که او مست کوثر است

در حلو و در عبادت و در سجده های شب            هم مثل مرتضی ست، هم چون پیمبر است

این را بدان کسی که به تن فخر می کند

محشر خدا به خُلـق حسن فخــر می کند

مظلــوم تــر ز حــیــدر کــرار یا حـسن            ای نیمه شب به دوش شــما بار یا حسن

ای صــاحب تمــام مکــاتب، امــیــد دل            استــاد درس رزم عــلــمــدار یــا حسـن

ای قبــله گــاه خلــقِ دو عــالــم بقیــع تو            ای از دل شکــستــه خبــردار یــا حـسن

پــیــری زود رس ز چــه آمد ســراغ تو            از غصه هــای کـوچه عــزادار یا حسن

ای زیــر بار تهمت و دشنــام بین شهــر            ای از تمــام شهــر طلب کــار یا حســن

آقا شنـیــده ام که قــدت را شکستــه انــد            وقتی که سوخت آن در و دیوار یا حسن

آقــا شب ولادت و روضــه حــلال کــن

این روضه را زمینه عشق و وصال کن

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر دارای ایراد روایی و مفهومی است لذا پیشنهاد می‌کنیم به منظور انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

از ســوی جـنت آمده یا از ســوی خــدا            دسته گلی که حضرت موسی گرفته است

انتساب موضوع ذکر شده در مصرع اول بیت زیر به هیچ وجه شایسته شأن حضرت زهرا نیست همانگونه که رهبر معظم انقلاب فرمودند شأن اهل بیت به نور ایمان انها است نه چشم و قد و بالای زیبا، لذا بیت زیر تغییر داده شد

با چشم خود دل از همه دل ها ربوده است            این ارث را ز امّ ابیهــا گــرفــتــه است

بیت زیر دارای ایراد روایی است زیرا شتر عایشه توسط امام حسن پی شد نه اینکه عایشه مستقیم .... لذا تغییر داده شد

با ضربه اش چو عایشه را زد به روی خاک            دیــدنــد مستحــق صــد الله اکـبــر اسـت

ابیات زیر از نظر معنایی دارای ابهام و ایراد است و یا بعضا مطالب غیر واقعی حشو گونه دارد

آن قدر بیت حضرت زهـرا شلــوغ بود            یک هفته است نوح نبی جا گـرفته است

حیدر ز شوق، محو تماشای روی اوست            گفتم که گفت فاطمه، او چیز دیگر است

مدح و ولادت امام حسن مجتبی علیه‌السلام

شاعر : حمید رمی نوع شعر : مدح وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : مربع ترکیب

آماده شد سـفــره، كــرم، خِیــل گــداها            می آیـد امشب واژه واژه رمــز دریــا

مـهــمــان ویــژه آمــده بــر ســفــرۀ ما           مهمــان نباشد میــزبــان عــرش اعــلا


امشب صفا می بارد از دست كریــمی

باید بـخــوانــم یاعــلــیُّ یا عــظــیــمی

می بارد از دست خــدا بــاران رحمت            آرام مــی آیــد صــدای پــای حــیــرت

دنیــا نــدیــده جـلــوه ای با این ابـهّــت            خــورشیــد آورده ست دامان رســالـت

امشب خــدا آقای دیگــر آفــریــده ست

یعنی كه حیدر بهر حیـدر آفــریده ست

امشب می و میخانه و پیمانه جور است            امشب شراب عاشقان یك كاسه نور است

امشب زمین و آسمان غرق سرور است            چون كاروان یار در حال عبــور است

امشب دوباره حضرت موسی به نیل است

سر دستــۀ مستان امشب جبــرئیل است 

پر شورتر از موج دریاهاست این عشق            آرام تر از صحنۀ صحراست این عشق

در امتــداد ذكر یا زهــراست این عشق            بین تمــام عشــق ها آقــاست این عشـق

این عشق، عشق مجتبی ماه زمین است

آیـیـنــۀ عشــق امیــرالمــومـنـیــن است

ای مــنـــتــهــای آرزوی دردمــــنــدان            تنهــا كــریــم دست هــای مـستـمـنـدان

روشن ترین مهـتــاب قلب تــار دوران            باران ترین خورشید، ای هم پای باران

بوی خوش هم صحبتی را از تو جویم

وقتش رسیده با تو حــرفــم را بگــویم

 آیـیـنــه دار وجــه خـتــم المــرسَلیــنی            ماه سمــاواتیّ و خــورشـیــد زمـیــنـی

خیـر الاَنــامی تو، مُـعــزُّ المُـومنـیــنی            مجنون تــرین لیــلای رَبُّ العــالمیــنی

در صحنه های عشق تنها تك سـواری

تو مثل مــادر، مثــل بــابــا؛ تـا نــداری

تا آمدی شــام عــلــی رنـگ سحــر شد            آغوش حیدر سجـده گــاه صد قمــر شد

تا عكس تو در قاب چشمش جلوه گر شد            زهرا دگر مـادر شد و حیــدر پــدر شد

در بیستــون عشــق تا تـكــثـیر گشتــی

با جمع زهــرا و عــلــی تعبیــر گشتی

بر روی دستــان پیمبـر جــان گــرفتی            چون ابر بودی، رخصت باران گرفتی

ﺷــﺄن نــزول ســورۀ انســان گــرفـتـی            تو زندگی از لــؤلـؤ و مرجــان گرفتی

تو اولیـن ایـجــاد یك وصــل مــطــهّــر

اَلحــق كه مــروارید زهـراییّ و حیــدر

نــاز نگــاه مهــربـان تو چه زیـبــاست            جغرافیای چشم هایت رو به دریــاست

مهتــاب از آیـیـنــۀ روی تو پــیــداست            لالایــی خــواب تــو بـا امّ ابـیـهــاسـت

ماهی، چه والایی، چه زیبایی حسن جان

یوسف ترین فرزند زهرایی حسن جان

من بـا گــدایــیّ تو آقــا خــو گــرفــتــم            بی آبــرو بودم كه رنــگ و بو گــرفتم

با غصــه هــایم در بغــل زانــو گرفتم            از شــرم چشـمان تو از تو رو گــرفتم

با این كه بـد بودم مرا كــردی غلامت

آقــای بی مــانــنــد، قــربــان مــرامت

تنهاترین ســردار غــربت، من فــدایت            فخــرم به عالــم این بُـوَد هستم گــدایت

شــاهم زمــانــی كه شوم خــاك عبـایت            ای كاش می بودم وَ می مُردم به پـایت

هر آن چه دارم از تو دارم، كم نــدارم

وقتی (اسیرت) می شوم، ماتـم نــدارم

: امتیاز

مدح و ولادت امام حسن مجتبی علیه‌السلام

شاعر : غلامرضا سازگار نوع شعر : مدح وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن قالب شعر : مربع ترکیب

ماه من از پرده بیرون شو ببین ماه خدا را           ماه عفو و ماه رحمت ماه تسبیح و دعـا را

ماه توبه ماه بخشـایش مه صدق و صفا را           ماه میــلاد حسن مــرآت حسن کبــریــا را


نیمه ماه خـدا ماه عــلــی را جلــوه گر بین

قرص خورشید محمد را در آغوش سحر بین

غنچه ای از گلبن قرآن و عترت وا شد امشب           اشک شوق مصطفی در خنده اش پیدا شد امشب

روشن از دیدار رویش دیده زهرا شد امشب          فـاش گویم پور بوطالب علی بابا شد امشب

گشته بلبل جبرئیل و خانه وحی است گلشن

ای محمد ای علی ای فاطمه چشم تو روشن

بزم شادی هم زمین هم چرخ گردون آمد امشب           روزه داران را بهین عیدی همایون آمد امشب

میهمانان خــدا را بخت میمــون آمد امشب           ماه روی میزبان از پرده بیرون آمد امشب

دل نماز آورده بر محــراب ابروی خــم او

روزه سی روزه می گیرد بخــیر مقــدم او

آفتاب حسن حق تــابنده هنگــام سحــر شد           نیمــه مـاه خــدا مــاه محمد جلــوه گــر شد

مرتضی را چشم دل روشن برخسار پسر شد          هم بشر هم بوالبشر را این پسر نیکو پدر شد

ظاهر از بین ولایت مظهر داور شد امشب

البشاره البــشاره فــاطمه مــادر شد امشب

خیز و در آئینه جان عکس روی یار بنگر           جــلوه گر در خــانه دل جلــوه دلدار بنگر

وجـه وجــه الله بین؛ مهــر رخ دادار بنگــر           در تــلاقــی دو دریــا لؤلؤ شهــوار بنگــر

گوش شو تا بشنوی تبریک حی ذوالمنن را

چشم شو تا بنگری روی دل آرای حسن را

تا درخشان شد رخ رخشان تر از ماه تمامش           گشت پروانه صفت در گرد رخ ماه صیامش

چون سراپا حسن دید آن طفل را جد کرامش           بوسه زد بر روی زیبا و حسن بگذاشت نامش

در مه مهمانی حق گــشت مـاهی اشکــارا

روشنی بخشیــد چشــم میهمــانان خــدا را

ای تولایت صفا بخش و شفا بخش دل من           وی به مهرت دست حق آمیخته آب و گل من

از نمکدان عطایت شــورها در محفـل من           نیست غیر از مهر تو در مزرع دل حاصل من

تا مگر روزی شوم از خیــل زوار بقیعت

یا شبی صورت نهم بر خاک دیوار بقیعت

کاش می بودم نسیم و می گذشتم از کنارت           کاش می بودم غبار و می نشستم بر مزارت

کاش بودم اشک و میگشتم ز هرچشمی نثارت           کاش بودم شمع بزم عاشق شب زنده دارت

مرغ جان از لانۀ جسمم همی گیرد سراغت

روشنی گیرد دلم از قبربی شمع وچراغت

آنکه در ماه خــدا شد ماه بی همتا توئی تو           آنکه بر دوش رسـول الله دارد جا توئی تو

آنکه بخشیده است جان بر پیکر تقوا توئی تو           آنکه بر بوده دل ازصاحب دلان یکجا توئی تو

آنکه سر بسپرده بر آئین فـرمانت منـم من

وآنکه بین دوستان گشته ثنا خوانت منم من

ای شکست خصم دین در شیوۀ صلح تو پیدا           دوست ازصبرت به حیرت، دشمن از صلح تو رسوا

صبر کردی تا شود برنامۀ اســلام اجـراء           صلح کردی تا قیــام کــربــلا گردید بر پا

صلح و صبرت بود دام دیگری بر خصم غافل

ورنه هرگز آشتی با هم ندارد حق و باطل

توهمان مردی که در جنگ جمل شمشیر بستی           چون علی درحین چالاکی  به صدر زین نشستی

قلب لشکر را دریدی پشت دشمن را شکستی           رشتۀ جا ن یلان را بی امان از هم گسستی

مر مرا باور نیاید دست روی هم گــذاری

خواستی با پا گلوی کفر را در هم فـشاری

تو ولی حقی و حق خوانده بر هستی امامت           ثبت شد پیروزی اسلام در صلح و قیـامت

وحی مُنــزل هست مانند کــلام الله پیـامت           می نباید بُرد جز با عزّت و تمجــید نامت

"میثم" این الهــام را از آیۀ قــرآن گــرفـته

با تولای تو در دل پــرتــو ایــمان گــرفته

: امتیاز

مدح و ولادت امام حسن مجتبی علیه‌السلام

شاعر : مجتبی شکریان نوع شعر : مدح وزن شعر : فعولن فعولن فعولن فعول قالب شعر : ترکیب بند

رها کــردم از سـیـنــه ام آه را             صدا کــردم آن یار دلخــواه را

مـیــان بـســاط دل خــسـتــه ام             فــقــط دارم ایـن آه کــوتــاه را


به دادم بــرس ای امــیــد دلـــم             نــشــانــم بــده جـــاده و راه را

من این راه ها را بلــد نـیـسـتـم            هدایت کن این عبد گــمـراه را

بـرای اجــابت خــدا داده است             به من وعــده نــیــمــه مــاه را

خــدا گـفـتــه در نیــمه مـاه من

بــیــا تــا درِ بــارگــاه حــســن

بیا در مــدینــه صفــا را بـبـیـن            در خانــه مــرتضــی را بـبـیـن

در آغوش پر مهر خیـر النــسا             تجــلــی نــور خــدا را بــبـیـن

دراین کوچۀ عشق چشمی گشا             غــریبه ببیــن آشنــا را بـبـیــن

دراین کوچه تقوا ملاک است وبس            پس ادغـام شـاه و گــدا را ببین

به عشق نگاهی به روی حسن             بیــا و صف انــبــیــا را ببیــن

همه بر در مجــتــبـی رو زدند

بزرگان در این خانه زانو زدند

به لبـخـنـد تو می دمــد آفتــاب             بتاب از مدینه به عــالــم بتـاب

مدینه پر است از حسود و بخیل             مبـادا که برداری از رخ نقاب

صــدایت قــرار دل فــاطــمــه             نگــاهت صفای دل بــوتــراب

دعــا کن برایم عــزیــز علــی             دعا بر زمین خورده دارد ثواب

دعــا کـن امــام زمــانــم مــرا             برای سپــاهـش کنــد انتـخــاب

بـرای ظهــورش امــام زمــان             به روی دعای تو کرده حساب

تو را هر زمانی صدا کرده ام             جواب مــرا داده ای با شتــاب

به روز قــیــامت مـحــبــان تو            ندارند با تو کــمی اضطــراب

خــدا گــر ســوالی از آنها کنـد            خودت میدهی جای آنها جواب

در آن روز چشم من و یاری ات

فــدای تـو و آن هــواداری ات

دلــم پــر زده روی بــام حسـن             به من خورده بویی ز جام حسن

سلامی به او دادم و مــانــده ام             به عشق جــواب ســلام حســن

پیمبر علــی فــاطــمــه گفته اند             به ما واجب است احترام حسن

از آن دم که از مادرش شیر خورد             پر از حلــم گـردیده کــام حسن

مــیــان اســامــی اهــل کــــرم             فــقـط می شنــاسیم نــام حســن

من و یک نگــاه کــریمـانه ات

پنــاهــم بــده گــوشه خــانه ات

تو هستــی امـیــد گـنهکــارهــا             تویــی راه حــل گــرفتــار هــا

تویی محــرم رازهــای عــلــی             علـی با تو می گفت اســرارها

تو هستی صفای سحــرهای ما             تویی طــعــم هنــگــام افطارها

به جز خوبی از تو ندیدند هیچ             تو را گــر چـه دادنــد آزارهــا

به یاد غــریبی تو روز و شب             به خود گـفته ام جمله ای بارها

"اگر در غــم مجتبی بی غـمی

نشایــد که نــامت نهند آدمــی"

به هر جا که نامت علم می شود             حسیـنـیـه ای محتــرم می شود

کسی که نرفته است راه تو را             دو پــایش قیامت قلــم می شود

به راه خــدا گر تویی دستگیــر            وصال خـدا یک قــدم می شود

من از قبر تو  کرده ام این سوال            مگر کعبه هم بی حرم می شود

به ماها رسیده است احسـان تو            حسن جان محبت سرم می شود

من از کودکی نه، که روز ازل

ز دست کریم تو خوردم عـسل

علــی داشت دائم هــوای تو را             نبی خوانده صد جا ثنای تو را

به دست تو گلبوسه داده حسین             و عبــاس بوسیــده پــای تو را

اگـر تو نبــودی کــنـار عــلــی             کسی پر نمی کرد جــای تو را

خودت دعــوتــم کرده ای آمدم             که امشب بگیـرم عبــای تو را

ولی من کجــا و نگــاه کــریم؟             لیــاقت نــدارم عــطــای تو را

همین بس مرا ای شه خونجگر

معطل نکـردی مـرا پــشـت در

: امتیاز

مدح و ولادت امام حسن مجتبی علیه‌السلام

شاعر : محمد حسین رحیمیان نوع شعر : مدح وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : مربع ترکیب

نوکــر حلقه به گوشیــم و اسیــر حسنـیـم            گــره کــور نــداریــم فــقــیــر حـسـنـیــم

نسل در نســل همه خاک مسیــر حسنـیم            کشته و مُــردۀ فرزند صغـیــر حـسـنـیـم


پیرو راه حسیـنـیـم و پــریشــان حــسـن

همه گویند به ما بی سر و سـامان حسن

در دل مــادرمــان فــاطمه جــایی داریم            منــصب نــوکــری شــاه وفــایی داریــم

از عنایات حسن نــان و نــوایـی داریــم            خــودمــانیــم چه روزی و بهــایی داریم

روی هر شاپرکی را به خــدا کم کــردیم

رمضان تا رمضان دور حسن می گردیم

حــال دادنــد به ما بــاز چــه بی انــدازه            تازه شد ماه خــدا حــال و هــوایش تـازه

رمضــان از قــدمش گشت پــر از آوازه            شده استــان کــرم صــاحب یک دروازه

بازهم خیــره کــننده شـده این شــادی دل

آمــده روز شــریـف حــســن  آبــادی دل

دست و دل بازترین مرد در این دنیا اوست            اولیــن معـجــزه فــاطـمه و مــولا اوست

دل پر از شوق گدایی است اگر آقـا اوست            بــانــی تـا ابــد خــیــریــه زهــرا اوسـت

همۀ فـخــر حسیـن است عــلــمـداری او

الگــوی حـضــرت عـبــاس وفــاداری او

ارث پیغمبــریـش دلبــری و آقــایی است            مثل بابا دل او قیــمتی و زهــرایـی است

قمـر فـاطمه و یــوسف هر لیــلایی است            عاشقش هر که نشد عاقبتش رسوایی است

دلبـران روی زمین هر چه بگـردند زیاد

تا حسن هست نبایــد به کــسی دل را داد

اوج آنجاست که کــوبـیده شده پــرچــم او           بـاغ رضوان خــدا گوشه ای از عــالم او

هــر کــسی مرد خــدا هست شــده آدم او           هر دل بی ســر و پـایی نشود مـحــرم او

عــاشق معــرفتش فــاطمه و شــاه حنـین

دست بر دامن او زینب و عباس و حسین

کیست مــانند حسن مــومن و تسلیم خــدا           در دلش مثل علی نیست به جــز بیم خدا

ثــروتش مثل خــدیـجــه شده تقدیــم خــدا           کــافــی دشمن او ســوره تـحــریــم خــدا

صلح او کنــده ز جا پــرچــم شیطانی را

حیدری گشت ز غــوغای سکــوتش دنیا

هیچ مردی به جهان مثل حسن تنها نیست           دیده ای نیست که از بی کسی اش دریا نیست

شب عید است ولی دور و برش غوغا نیست           حال پیغمبر و زهرا و علی طوفانی ست

علت غربتش این است که سرباز علی است

پهلوان جمل و یار ســرافــراز علی است

: امتیاز

مدح و ولادت امام حسن مجتبی علیه‌السلام

شاعر : محمود ژولیده نوع شعر : مدح وزن شعر : مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن قالب شعر : مربع ترکیب

امشب که شب اوج مناجات دل ماست            این مسجد و محراب خرابات دل ماست

با یار؛ شب وصل و ملاقات دل ماست            بر مقــدم دلــدار مبــاهـات دل مــاست


حیف است که دور از رخ جانانه بمیرم

مگــذار که پشت در میخــانه بـمـیــرم

امشب که در میکدۀ عشق تو باز است            دست همه عشّاق بسوی تو دراز است

یا رب سببی ساز شب ماه حجاز است            با حضرت معشوق شب راز و نیاز است

وقت است که بر مقدم جــانـانه بمیرم

مگــذار که پشت در میـخــانـه بمیرم

یکــروزه شده دلبــر ما عیــد بگــیرید            از معـرفـتـش هــدیــۀ جــاوید بگیـرید

از دست حسین بــادۀ تــوحیــد بگیرید            وز مــادر او بـرگــۀ تــائـیـد بگیــریـد

اینجاست که واجب شده رندانه بمیرم

مـگـذار که پشت در مـیـخـانـه بمیرم

با مــاه خــدا زمــزمــۀ یــار بگیــریم            از کام حسن تا سحــر افطــار بگیریم

هـنگـام سحـر رخصت دیـدار بگیریم            آن روز که ما روزه علی وار بگیریم

مجنــون شده و با دل دیــوانه بـمیــرم

مـگـذار که پشت در میـخــانـه بمـیـرم

ما طاقت یک جــلــوۀ دلــدار نــداریـم            حـیف است که ما دیــدۀ دیــدار نداریم

ظــرفیّت هم صحـبـتــی یــار نــداریـم            با این همه با غیــر حسن کار نــداریم

ای کاش که در عشق کــریمانه بمیرم

مگــذار که پشت در میخــانه بـمیــرم

بد مستــی ما را مکــن ابــراز نگــارا            بــا مستــی مستــان بنــما بــاز مــدارا

تقصیر لب لعــل نگــار است خــدا را            خجلت زده کن مثل همیشه تو گـدا را

مـوسی صفت از جلــوۀ پیمانــه بمیرم

مگــذار که پشت در میــخــانه بمیــرم

ای خوش سحری را که سر دار بمیرم            منصــورم و چون میثــم تمّــار بمیـرم

در حــال ثنــا خــوانی دلــدار بمــیـرم            سخت است که بیمار و گنهکار بمیرم

هر چند که یک گوشه غریبانه بمیـرم

مگــذار که پشت در میــخــانـه بمیرم

آن بـنــدۀ زشتــم که خــریــدار نــدارم            بــرده نـفــروشــیــد که بــازار نــدارم

از خــدمت ارباب کــرم عــار نــدارم            در کوله به جز توشه ای از خار ندارم

خوب است که در کنج همین خانه بمیرم

مگــذار که پشت در میخــانه بـمیــرم

بد تر ز من ای خــالق بخشنـده نداری            همچون من خود باخته شرمنده نداری

در دهر چو من بـنـدۀ بـازنـده نـداری            در خلقت خود بد تر از این بنده نداری

بیمــارم و در پــای طـبـیـبـانـه بمیـرم

مگــذار که پشت در میــخــانه بمیـرم

عمریست که جان درغم جانانه بسوزد            دل در غــم یک دختــر دردانه بسوزد

آن شمع که در گوشۀ ویــرانه بسـوزد            از غـربت او عـمّه غـریـبـانـه بسـوزد

با دختر سلطان به عــزا خانه بـمیـرم

مگــذار که پشت در میخــانه بـمیـرم

: امتیاز
نقد و بررسی

در مصرع اول ابیات زیر قافیه شعر که رکن اصلی شعر است رعایت نشده لذا تغییر داده شد

هنگام سحر می طلبد سجده ی خونین            آن روز که ما روزه علی وار بگیریم

مأمـوریت حضرت مــوساست بهــانه            در خلقت خود بد تر از این بنده نداری

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما پیشنهاد می‌کنیم به منظور انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

آن شمع که در گوشۀ ویــرانه بسـوزد            از غربت او غــربت پــروانه بسـوزد

مدح و ولادت امام حسن مجتبی علیه‌السلام

شاعر : سید حسن رستگار نوع شعر : مولود یه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

گل با هزار نــاز قــدم بر چمـن گذاشت           بلبــل بنــای مستــی در انجمن گــذاشت

جبرییل ، شــاد آمد و در دامـن رســول           قنداقـه ای لطیف تر از نستــرن گذاشت


برداشت ذرۀ کــمــی از ســرخــی لبـش          آن را به روی سنگ عقیق یـمن گذاشت

تنها از اوست عطر دل انگیـز چون اثر          روی گلاب قمصر و مشک ختن گذاشت

تفسیــر آیــه آیۀ کــوثــر سه حــرف شد          نام عزیز فاطمه اش را "حسن" گذاشت

پروردگار نــاز حسن را خــریــد و بعد          دلهای شیعه را گــرو پنــج تن گــذاشت

: امتیاز